تو همانی

همان که

رخنه کرد در پیله ی تنهاییم

به بار نشاند شعرهای کودکانه ام

همان که

سکوت شبانه ام را با نوای محبت نواخت

نگاه منتظر باغ را

به قطره های تر باران شناخت

تو همانی / همان که

ایه های عطوفت را از حفظ خواند

در دلم نهال شوق عاشقی را کاشت

اگر که باید می نشستم

دوباره میان سکوت و تنهایی

اگر که باید می شدم / مسافر دیار فراموشی

پس چرا

نشستی میان دل و تنهایی؟؟؟!!

قسم به باران

دلم گرفت

از این همه غربت / از سکوت

از این همه حدیث سنگ بر شیشه

که شکست!!!
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/11/15 - 11:24